




يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ
ای مردم شما درویش هستید و خداست که دارا و ستوده است
برادران من، امتیاز انسان از سایر جانداران به عقل و فکر پایانبین است و کودک از اول تولد مانند سایر حیوانات است ولی به نمو تن فکر او هم بیشی میگیرد و پایان سنجی او افزون میگردد و از دانسته و دیده و شنیده خود پی به نادانسته برده به آثار سایر موجودات هم پی میبرد و به آرایش و پیرایش بدن جسمانی و لوازم آن در درون و بیرون میپردازد و هر اندازه فکر را بیشتر به کار میاندازد و مقدمات فراهمتر باشد، بهتر نمو کرده و چنانچه مشهود است متدرجاْ به آثار و اسرار عالم خلقت پی برده برای استفاده نوع خود اختراعات کرده و صناعات به وجود میآورد ولی نباید به همین اندازه بسازد و فکر را صرف خارج وجود خود نماید و همت خود را در بدن و لوازم آنکه فانی است صرف نماید بلکه به خود آمده تامل نماید:
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
و از محدود بودن جسم و جسمانیات و انقلابات آن و فنای تدریجی و کلی بدن و از خاموش نشدن جستجو و شوق فطری به رسیدن به خواهشهای دنیوی و دوندگی برای یافتن آرزو و طلب گمشده خود آگاه گردد که جولان بینهایت فکر نه منحصر به دنیاست و حقیقت انسانی جز این تن است بلکه آنچه کارفرمای قوی و اعضاست و در تمام تبدلات تن پایدار و با کثرت قوی یگانه و در عین آشنایی با همه بیگانه و دانا و بینا و توانا در بدن است و در عین بیخبری بدن و بیتوجهی خیال و در کودکی و جوانی و پیری و در خوشی و ناخوشی و فربهی و لاغری و مرض و تندرستی پایدار و یکی است و فکر و خرد منسوب به اوست که جان و روان نامیم حقیقت و شخصیت انسان است و جسمانی و محسوس نیست و دل و مرکز فکر واسطه بین جان و تن است و جان مهیمن بر دل و دل مسلط بر بدن است پس نباید جان را توسط واهمه همیشه گرفتار چاه و زندان تن داشت بلکه بدن را باید از راه دل به نور جان روشن ساخت و حقیقت خود را فدای دنیا ننموده بلکه قدری هم به خود پرداخت و پی برد که آثار و گفتار و پندار و کردارها که در زندگانی همراه و تا مرگ هم هست محسوس و در تن نیست...[ادامه متن در رساله شریفهٔ پند صالح]
در خاتمه برای ازدیاد توجه خواننده صفات و اخلاق مومن واقعی را که نایابتر از کبریت احمرست و از فرمایشات خدا و رسول و حضرت مولی الموالی و سایر موالی علیهم السلام است به جای خلاصه آنچه تا اینجا نوشته شد مینویسم که در این مورد تکرار هم مطلوب و برای تأکید و تذکّرست: مؤمن خدا خواه و خداجو ست، نیّت خالص، و دل خاشع، و تن خاضع دارد. پایش از راه بیرون نرود، و بر راه نلغزد. دوستیاش بیآلایش و کردارش بیغش باشد. به خود پرداخته، به دیگران نپردازد، و از خود برخود ترسان و دیگران از او در امان باشند. نگاهش به معرفت، بهرهاش عبرت، خاموشی او حکمت، گفتارش حقیقت است. دانایی را با بردباری، و خرد با پایداری، و گذشت با توانایی، و شجاعت با نرمی و مهربانی دارد. و هنگام نیکی کردن شادان، و از بدی پشیمان، و بر خود ترسان باشد. پایان کار را بسنجد و در سختیها پافشاری کند، و در هر حال و هر کار یاری از صبر و صلوة جوید، و آماده و مهیّای مرگ باشد، و ساز و برگ آن را فراهم سازد. سرمایه عمر را بیهوده نگذراند و در نیکی صرف نماید و سفارش به نیکی نماید...[ادامه متن در رساله شریفهٔ پند صالح]
مجالس ذکر و انجمنهای فقری روضه ایست از ریاض جنت و نور بخش آسمانها و برکت و وسعت و رحمت زمین و مسرتبخش بزرگان و محبوب مومنان. اگر موفق بحضور در این مجالس شدیم باید شکرگزار بوده و کاملاً متوجه حق و متذکر و خیالات دنیویه را از خود دور نموده و خانه دل را مخصوص حق قرار دهیم تا مورد عنایت حق واقع گردیم و بصیرت و بینایی یابیم.
برو تو خانه دل را فرو روب
مهیا کن برای جای محبوب
چو تو بیرون شوی او اندر آید
به تو بی تو جمال خود نماید