حسینیه دراویش صوفیه نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی در کرج


سالن مردانه از وسعتی حدود ۶۰۰ متر مربع برخوردار است که محلّ تشکیل جلسات می‌باشد. کتیبه‌های درون سالن مردانهٔ حسینیّه با ورقه‌هائی از مس ساخته‌شده که این سبک هنری به زنگار مس معروف است. در این هنر نقوش کلمات را از پشت صفحهٔ مسی با کاردکهای مخصوص می‌فشارند تا نقشها بر روی دیگر صفحه برجسته نمایان شود. سپس حاشیهٔ نقوش برجسته را با رنگهای خاصی به صورت نامرتّب رنگ‌آمیزی می‌نمایند.

درون حسینیه در قسمت سالن مردانه سمت قبله محراب قرار دارد و در کانون سهمی دیوار محراب کلمهٔ «الله جلّ جلاله» درج و در دو گوشهٔ آن «یارحمان» و «یارحیم» نوشته‌شده. در بالای محراب جنب سقف کلمهٔ «هو» و زیر آن عدد «۱۲۱» و در سمت راست و چپ آن اسامی ۱۴ معصوم به صورت افقی درج است و در زیر این اسامی در ستونهای مختلف نام اقطاب سلسله تا زمان حاضر درج است. این اسامی بر دیوار محراب حسینیّه با هنر زنگار مس منقوش است که متن کامل آن در صفحه سلسلة الأولیاء درج شده است.

بر دور محراب کتیبه‌ای از آیت‌الکرسی نقش شده است:

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

در گوشهٔ چپ بالای دیوار سمت قبله آیهٔ «يَاأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» در گوشهٔ چپ قرینهٔ آن آیهٔ «الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» منقوش است. در زیر دو طرف این گوشه‌ها نام شهدای کربلا آمده است:

ابوالفضل عبّاس بن علی، علی اکبر بن حسین، عبدالله بن علی بن ابی طالب، جعفر بن علی عثمان بن علی، ابوبکر بن علی، عبدالله علی الاصغر بن الحسین، قاسم بن الحسن، ابوبکر بن الحسن، عبیدالله بن الحسن، محمّد بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، عون بن عبدالله، عبدالله بن عقیل، جعفر بن عقیل، عون بن عقیل، عبدالرحمن بن عقیل، محمّد بن ابی سعید بن عقیل، مسلم بن عقیل استشهد بکوفه، نعیم بن عجلان، قاسط بن زهیر، عمران بن کعب بن حارث اشجعی، حنظله بن عمرو الشیبانی، عمرو بن خالد صیداوی، کناته بن عتیق، عمر بن مشیبعة، عامر بن مسلم، ضرغامة بن مالک تعبلی، سیف بن مالک النصیری، عبدالرحمن الارحسبی، مجمع العاندی، عمرو الجندعی، حبّان بن الحارث، خلاس بن عمرو الزاشی، سوار بن ابی عمید الفهمی، عمار بن ابی سلامة الدالانی، نعمان بن عمر الراسبی، حبلة بن علی الشیبانی زاهر بن عمرو، مولی بن الحمق، مسعود بن حجاج تیمی، عبدالله بن عروه غفاری، زهیر بن بشر الخثعمی، عمار بن حسان طائی، عبدالله بن عمیر کلبی، مسلم بن کثیر، زهیر بن مسلم، عبدالله بن یزید القیسی البصری، اخوه عبیدالله بن یزید، علی بن حرّ بن یزید ریاحی، قره غلام حر بن یزید ریاحی، حر بن یزید ریاحی، ابوعبدالله مصعب بن یزید ریاحی، عبدالله بن وهب کلبی، عمرو بن خالد ازدی، سعید بن حنظله تمیمی، عمیر بن عبدالله مذجحی، مسلم بن عوسجه اسدی، عمرو بن قرظه انصاری، محمّد بن بشیر حضرمی، وهب بن عبدالله بن خباب کلبی، بُرَیر بن خضیر همدانی، طرماح بن عدی، حبیب بن مظهر (مظاهر) زهیر بن قین البَحَلی، عبدالله الرحمن بن عروه غفاری، قرة بن ابی قرة غفاری، سیف بن حارث بن سریع جابری، مالک بن عبد بن سریع جابری، حنظلة بن اسعد شبامی، عابس بن ابی شعیب شاکری، شوذب غلام عابس، ابوالسعثاء یزید بن مهاجر، خالد بن عمرو بن خالد، عبدالرحمن بن عبدالله الیزنی، جون مولی ابی ذر الغفاری ابن این جُوَّی، انس بن حارث، عمرو بن مطاع الجعفی، حجاج بن مسروق الجعفی، جنادة بن حارث، عمر بن جنادة، قارب غلام حسین، ابوعمرو الهنشلی، انس بن الحصین الاسدی، سوید بن عمرو بن ابی المطاع الخثعمی، ابونمامة الصیداوی، یحیی بن کثیر، سوید بن عمرو، هلال بن نافع.


بر دیوار ضلع غربی کتیبه‌ای آیهٔ «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» بر ضلع شرقی و بالای درب ورودی به سالن مردانه فرمایش رسول اکرم (ص) «اَنَا مَدينَة ٱلْعِلْم وَ عَليٌ بٰابُها» و در بالای درب ورودی دیگر همین سالن آیهٔ «قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا» منقوش است. در چهار دور ستون اصلی سالن اسماء الهی: «الوهاب، المهیمن، الغفور، الواسع، الوکیل، الرؤف، المجید، الفتّاح، الرّزاق، الکافی، الهادی، الباطن، العدل، القدیم، المؤمن الصّادق، القدّوس، الخالق، الشّافی، الآخر، الفاطر، الرّحمان، الحلیم، الصانع، البدیع، المجید، الحمید، السمیع، البصیر، المتکبّر، السّلام، المَلک، القیّوم، المنّان، الحکیم، الناصر، الودود، الاوّل، الباسط، الکریم، القریب، الواحد» به الواح زنگار مس نصب‌شده است.

دور تا دور سالن در بالای دیوار و در جنب سقف مرثیهٔ معروف محتشم کاشانی در شرح وقایع عاشورا به صورت کتیبه‌هائی بر زیبایی آن افزوده است. این مرثیه در ۱۲ بند زیر است:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز او زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کز او

کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرّم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین

پروردهٔ کنار رسول خدا حسین

کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا

در خاک و خون طپیدهٔ میدان کربلا

گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست

خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی بغیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیّوق می‌رسید

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهانسوز اهل‌بیت

یک شعله برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقهٔ دریای خون شدی

آن انتقام‌گر نفتادی بر او ز حشر

با این عمل معامله دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلّم برآورند

ارکان عرش را به تلاطم درآورند

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اوّل صلا به سلسلهٔ انبیاء زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید

زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش

اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

بس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها

افروختند و بر حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود

کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان

بس نخلها به گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کز آن جگر مصطفی درید

بر حلق تشنه خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان گشوده مو

فریاد بر در حرم کبریا زدند

روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید

جوش از زمین به ذروهٔ عرش برین رسید

نزدیک شد که خانه ایمان شود خراب

از بس شکستها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جام در خم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش

از انبیاء به حضرت روح‌الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار

تا دامن جلال جهان‌آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دل است و هیچ دلی نیست بی‌ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یکباره بر جریده رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین

چون اهل‌بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک

آل علی چو شعله آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل‌بیت

گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند

جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا

در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زارزار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب‌وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری محمل شترسوار

با آنکه سرزد آن عمل از امّت نبی

روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملائک هفت‌آسمان فتاد

هر جا که بود آهوئی از دشت پا کشید

هر جا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت

چون چشم اهل‌بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد

ناگه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین زاو

سرزد چنان‌که آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پرگله آن بضعهٔ الرسول

رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول

این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده درخون حسین توست

این نخل‌تر کز آتش جانسوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقهٔ محیط شهادت که روی دشت

از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیهون حسین توست

این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین

ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

واندر جهان مصیبت ما برملا ببین

نی‌نی ورا چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

یک نیزه‌اش زدوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین

یا بضعة الرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل‌بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد

خاموش محتشم که از این حرف سوزناک

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که از این شعر خونچکان

در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد

خاموش محتشم که از این نظم گریه خیز

روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که به سوز تو آفتاب

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین

جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای

وز کین چه‌ها در این ستم آباد کرده‌ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای

ای زاده زیاد نکرد است هیچگه

نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای

کام یزید داده‌ای از کشتن حسین

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای

بهر خسی که بار درخت شقاوت است

در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای

با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو

با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی برآن

آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند

از آتش تو دود به محشر درآورند


قسمت زنانه با درب خروجی جداگانه در کوچهٔ شمالی باز می‌شود و کاملاً مستقل از بخش مردانه قرار دارد. بخش زنانه از دو سالن مجزا در دو طبقه تشکیل یافته که جمعاً وسعتی حدود ۵۰۰ متر مربع را در اختیار دارد و شامل کلیّهٔ امکانات لازم برای تشکیل مجالس و کلاسهای آموزشی منجمله سیستم فیلمبرداری و نمایش تلویزیونی مداربسته برای استفاده در کلاسهای آموزشی می‌باشد.


  1. سورهٔ بقره، آيات ۲۵۵، ۲۵۶ و ۲۵۷. خداوندی نیست جز ذات یکتای حق که زنده و پایدار است. او را چرت و خواب عارض نمی‌شود و همهٔ آسمانها و زمین از اوست. کیست که شفاعت کند نزد او مگر با اذن و اجازه خودش. می‌داند آنچه را در جلو آنها و پشت سر آنهاست و هیچ کدام به علم او احاطه ندارند مگر به همان اندازه که خودش بخواهد. کرسی و تخت عظمت او همهٔ آسمانها و زمین را فراگرفته و از نگهداری آنها خسته نمی‌شود. اوست که بسیار بلند و دارای عظمت است. هیچ اکراه و اجباری در دین نیست، هرکس به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان بیآورد چنگ به بند و ریسمان محکم خدائی زده که پاره شدنی نیست و خداوند شنوا و داناست. خداوند است صاحب اختیار مؤمنین که آنها را از تاریکیها به سوی روشنائی هدایت می‌کند و می‌برد و کسانی که کافر به خداوند هستند دوستان آنها دیو و اهرمن و طاغوت است که آنها را از نور به تاریکیها می‌برد؛ آنانند که در دوزخ جای دارند و همیشه در آن می‌باشند.  ↩

  2. سورهٔ فاطر، آیهٔ ۱۵. ای مردم شما درویش به خدا هستید و او غنی ستوده است.  ↩

  3. سورهٔ رعد، آیهٔ ۲۸. آنان که ایمان آوردند دلهایشان با یاد خدا آرام گیرد، همانا به یاد خدا دل آرام گیرد.  ↩

  4. سورهٔ بقره، آیهٔ ۳۰. همانا من قراردهندهٔ یک خلیفه در زمین هستم.  ↩

  5. من شهر علم هستم و علی دروازهٔ آن است.  ↩

  6. سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ ۶۴. بگو‌ای اهل کتاب به سوی کلمهٔ یکسان میان ما و شما بیائید: آنکه جز الله را نپرستیم و چیزی را شریک او نسازیم.  ↩

  7. حسان العجم کمال الدّین علی متخلّص به محتشم بین سالهای ۹۰۵-۹۶۶ هجری قمری در کاشان در دوران سلطنت شاه طهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوّم می‌زیسته و مدفن وی در کاشان است.  ↩