تاریخچه
مزار متبرک
سلطانی
زمانیكه پیكر مطّهر مرحوم حضرت آقای حاج ملّا سلطان محمد گنابادی (سلطانعلیشاه) به خاك سپرده شد
مجموعه مزار سلطانی تپهای مرتفع و مجاور قبرستان و خالی از هرگونه ساختمان بود كه
مرحوم حضرت آقای حاج ملّاعلی نورعلیشاه گنابادی فرزند ارشد و جانشین طریقتی ایشان،
ابتدا آن تپه را تسطیح كرده که بعدها «صحن بالا» نامیده شد و بطور موقت اطاق كوچكی بر سر قبر بنا نمودند و در اطراف آن با نقشه كامل
پایههای قوی و دیوارهای محكم و راهروهای وسیع ساخته شد امّا چون دوره حیات ایشان
پس از پدر بزرگوار مدّت زیادی طول
نکشید و در این مدت گرفتار صدمات و اذیتهای مخالفین بودند موفق به انجام ساختمان بقعه نشدند.
پس از رحلت حضرت آقای
نورعلیشاه جناب آقای حاج شیخ محمدحسن بیچاره بیدختی (صالحعلیشاه) فرزند ارشد و
خلیفه ایشان منظور آن حضرت را تعقیب نموده و با جدیتی خستگيناپذیر در اتمام
ساختمان بقعه و بنا و تكمیل سایر قسمتهای آن همّت گماشتند و پس از تكمیل دیوارها،
سقف بزرگ مرتفعی روی پایههای اصلی به شكل گنبد زده شده و در تاریخ دهم
ربیعالاوّل۱۳۴۵ هجری پوشش اوّل گنبد خاتمه یافت.
داخل بقعه بشكل مربع
و به وسعت ۸×۸ متر ميباشد و ارتفاع سقف داخلی ۵/۱۴ متر است كه با وضع بسیار زیبا و
جالب توجهی آئینهكاری شده و چهار در زیبای نفیس منبت شده از چوب گردو و شمشاد برای
چهار طرف بقعه تهیه شد که عرض هریك از درها ۴۵/۲ متر و ارتفاع بدون هلال ۸۸/۲ متر و با هلال
۶۸/۳ متر است.
كاشی كتیبه داخل بقعه
هم به خط ثُلث اسامی مباركه ائمه اطهار علیهم السلام و اولیای كبار است كه اسامی
مقدّسه با طلا نوشته شده است.
دیوارهای اطراف داخلی
بقعه از كف تا ارتفاع ۲/۱ متر سنگ مرمر بسیار زیبائی نصب گردیده كه بر استحكام
پایهها و زیبائی بقعه افزوده است.
در چهار
طاقچه جنوبی بقعه شرح حال مختصر مرحوم حضرت آقای سلطانعلیشاه و در طاقچه پنجم شرح
حال حضرت آقای نورعلیشاه و در سه طاقچه دیگر شرح حال حضرت آقای صالحعلیشاه روی كاشی
تماماً به خط نستعلیق توسط استاد عبدالرسولی نوشته و نصب
شده است.
پوشش دوم گنبد در سال
۱۳۷۰ قمری با بتون آرمه و تیرآهن شروع شد و در مدت یكسال خاتمه یافت.
در سمت شمال صحن
بالا، صحن دیگری است به نام «صحن پائین» كه از صحن بالا دوازده پله پائین ميرود و
در سمت جنوب صحن بالا كه توسط نرده آهنی جدا شده صحن وسیعی است با حجرات متعدّد و
مفروش و دارای اثاثیه لازم به نام «صحن كوثر»
و درسمت مغرب صحن پائین صحن جدیدی توسط حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده
گنابادی(رضاعلیشاه) ساخته شد كه محل این صحن قبلاً كاروانسرا و مشهور به رباط بود
كه توسط حضرت آقای نورعلیشاه ساخته شده بود.
بقیه كاروانسرا را فرزندان حضرت آقای صالحعلیشاه وقف بر مزار نمودند حضرت
آقای رضاعلیشاه اقدام به ساختمان آنجا به نام« صحن جدید» نمودند و حجراتی در قسمت
شرقی صحن وصل به صحن پائین متصل به اطاقهای غربی صحن پائین ساخته شد و صحن بسیار
زیبای خوبی احداث گردید كه تعداد صحنهای مزار با این صحن جدید چهار صحن ميشود.
نكته جالب اینكه در
ساخت مزار نامبرده، حضرت آقای نورعلیشاه شخصاً، علاوه بر نظارت مستمر، خود نیز
مانند بقیه كارگران بعنوان نماد (سمبلیك) مشغول بكار ميشدند و به تأسی از ایشان
بقیه فقرا و اقوام در كار ساختمان مزار شركت
ميكردند. حتی منقول است وقتی آقای رحمتعلیشاه مدتی در بیدخت اقامت كرده
بودند ایشان هم روزی چند ساعت در مزار برای كمك به كارگران مشغول به كار ميشدند و
به این ترتیب روح همكاری در ایجاد این مكان مقدس كه هر كسی دلبستگی خاصّی به آن
داشت در همه به وجود ميآمد.
این رویه همین طور در
زمان حضرت آقای صالحعلیشاه نیز ادامه یافت.
مرحوم آقای سلطانعلی
سلطانی در خاطرات خود نقل مينمودند كه حضرت آقای صالحعلیشاه نیز در موقع ساخت
مزار متبرك خود با كارگران كار ميكردند و در موقع كار هریك از فقرا، میهمانان را
كه برای زیارت ایشان ميآمدند به كار دعوت مينمودند، از جمله آقایان مشیرالسلطنه و
دیگران در این كار شركت مينمودند. حتّی یك بار كه شوكتالملك در ضمن سفرش به زیارت
ایشان آمده بود با كِبَر سن قدری كار كرد، ميگفتند در موقع ساخت گنبد همه اقوام و
بستگان صفی تشكیل داده بودند و گِل و
آجر را دست به دست ميدادند و خود حضرت آقای صالحعلیشاه در انتها، گِل را دریافت و
گنبد را آجرچینی مينمودند تا كار گنبد به اتمام رسید.
و با رویة اتخاذ شده هریك از فقرا و اهالی محل خود را
در این مزار از نظر معنوی سهیم ميدانند.
حسینیه:
در
زمان حضرت آقای نورعلیشاه بنای حسینیهای در سمت مغرب صحن بالا بطرز چهار طاقی
ایجاد و در زمان مرحوم حضرت آقای صالحعلیشاه حسینیهای بزرگتر در غرب حسینیه اول
بهمان نقشه ساختمان شد كه بعداً حسینیه اوّلی جزء صحن گردید و چون در این اواخر
گنجایش جمعییت را نداشت لذا در تابستان ۱۳۸۷ قمری توسط حضرت آقای رضاعلیشاه ساختمان
دیگری به مساحت تقریبی ۳۶۰ متر مربع وصل به حسینیه سابق بنا گردید و در تاریخ رمضان
سال ۱۳۸۸ قمری پایان یافت و در شب ۲۱ رمضان همان سال افتتاح گردید. این حسینیه كه
درب اصلی آن از صحن بالا باز میشود، دربی هم به صحن مخصوص خودش دارد زیرا در قسمت
جنوبی حسینیه نیز صحن مفصّلی با گلكاريهای زیبا تأسیس شد كه یك در از حسینیه به آن
صحن باز ميشود و آنرا«صحن تكیه» مينامند و مربوط به حسینیه است و در حقیقت پنجمین
صحن مزار ميباشد.
كتابخانه: مزار
متبّرك دارای كتابخانه رسمی است كه در
سال ۱۳۰۳ شمسی از طرف حضرت آقای صالحعلیشاه در طرف شمال غربی صحن محلی برای
ساختمان جدید كتابخانه پيریزی شد بعداً ساختمان كتابخانه توسط حضرت آقای رضا
علیشاه تعقیب و تكمیل شد و در بیست و هشتم جمادی الاولی ۱۳۸۸ (۱۳۴۷ شمسی) مصادف با
روز تولد حضرت آقای سلطانعلیشاه افتتاح گردید. ولی متأسفانه سالها كمتر مورد
استفاده قرار ميگرفت، تا اینكه كتابخانه بزرگ جدیدی در بیرون از محوّطه در ضلع
شمالی مزار توسط حضرت آقای حاج دكتر نورعلی تابنده «مجذوب علیشاه» تأسیس و درسال
۱۳۸۳ شمسی افتتاح گردید. این كتابخانه در سه طبقه
به متراژ ۱۵۰۰ مترمربع دارای سالن سخنرانی، مخزن كتاب، موزه و سالن قرائت است كه
اكنون مورد استفاده مراجعین قرار ميگیرد.
مرحوم حاج ملا سلطان
محمّد گنابادی سلطانعلیشاه فرزند ملا حیدر محمّد بن دوست محمّدبن حاج محمّد بن حاج
قاسمعلی از طائفه خزاعه بنياسد كه غالباً از پیروان مولی علی علیه السلام بودهاند
و بواسطه توفیق و همّت در دفن شهدای كربلا از طرف امام سجّاد علیه السلام مورد
عنایت واقع و تعلیقه رضایت مرحمت فرموده و امیراحمد و امیرمحمّد خدمت امام رضا
علیهالسلام رسیده تعلیقه را خدمت ایشان ارائه دادند آن حضرت آنان را بیچاره خطاب
فرموده منسوب به خود نموده فرمان معافی از چوپانبیگی و عوارض دیوانی مرحمت فرمودند
و از آن زمان به بعد به عنوان بیچاره
مشهور گردیدند و در زمان صفوّیه نیز فرمان حضرت را ارائه داده و از طرف آنها هم
معافی گرفتند.
حاج قاسمعلی از زهاد
و عبّاد و دانشمندان بوده و اولاد او غالباً از علما و مرجع عموم و بعضی هم از
درویشان نعمتاللهی و عموماً معروف به نیكی بودهاند.
حاج ملّاسلطان محمّد
در شب سهشنبه بیستوهشتم جماديالاولی ۱۲۵۱ قمری متولد شد. در سهسالگی پدرش به
عزم هندوستان مسافرت كرده. بعد از ایشان خبری نرسیده و مفقودالاثر شدهاند و من بعد
تحت سرپرستی برادر بزرگتر و پرستاری مادرش كه درمیان زنان به زهد و عبادت معروفیت
داشته، قرار گرفت.
از طفولیت نزد مادر و
برادر و سایر مردم به فطانت و عقل و ذكاوت مشهور بوده و در پنج سالگی به مكتب رفته
در مدّت قلیلی قرآنخوان و صاحب سواد فارسی شد بعد بواسطه عدم مساعدت مالی به كار
مشغول و از تحصیل منصرف گردید در هفده سالگی شوق تحصیل علم شدت یافته با جدّیت در
قریه بیلند به تحصیل مشغول و در اندك زمانی عربیت و مقدمات را تكمیل و برای تحصیل
بیشتر و درس فقه و اصول به مشهد و بعد به عتبات عالیات مسافرت كرده و چندی در درس
مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری فقیه و اصولی بزرگ شرکت نموده و علوم متداوله زمان را
تكمیل نموده و به درجه اجتهاد نائل گردید و به ایران مراجعت و چندی در تهران بوده و
مورد علاقه طلاب واقع گردیده و بعداً بواسطه حسد بعضی از آنان ناچار به حركت شده و
به سبزوار برای تكمیل علوم معقول خدمت حاج ملا هادی رسیده و در اندك مدتی بر اقران
سبقت گرفته مورد لطف استاد واقع گردید ولی باز هم همواره در جستجوی حقیقت بود و
گمشدهای داشت كه در طلب آن پویان بود تا آنكه تقدیر الهی و اشاره حاج ملا هادی او
را به خدمت حاج محمد كاظم سعادتعلیشاه اصفهانی كه در آن موقع عازم زیارت مشهد مقدس
و وارد سبزوار شده بود رسانیده و عواطف درونی او تحریك شده پس از حركت ایشان به
مشهد در طلبش عازم مشهد گردید و از آنجا به اصرار و امر جناب آقای سعادتعلیشاه به
گناباد رفته ازدواج نمود و بعداً دیوانهوار به سوی اصفهان رفت و خدمت جناب
سعادتعلیشاه رسید و به شرف فقر مشرف گردید و مرحوم سعادتعلیشاه قبلاً
فرموده بود آتش شوقی از خراسان شعلهور شده و قریباً خواهد رسید و پس از
آمدن ایشان فرموده آن آتشی كه گفتم این شخص بود.
در سبزوار هم گفته بود مقصود من از مسافرت همین شخص بود و پس سه روز بعد از
تشرف فرموده بود راهی كه یك نفر سالك جدّی در شصت سال ميپیماید این آخوند خراسانی
در سه روز پیمود.
درسال ۱۲۸۴ قمری از
طرف حضرت آقای سعادتعلیشاه اجازه ارشاد یافته و به سلطانعلیشاه ملقب گردیده و به
سمت جانشین تعیین شد و پس از سال
۱۲۹۳ هجری كه پیر بزرگوارش ترك قالب جسمانی نمود جانشین ایشان گردید و همه فقرا به
او روی آوردند. در سال ۱۳۰۵ هجری به قصد حجّ و زیارت خانه خدا حركت كرد پس
از یازده ماه مراجعت نمود.
در گناباد بواسطه
اینكه حضرتش مورد توجّه و علاقه خاصّ و عام گردیده بود مورد حسد و دشمنی واقع و در
صدد ایذا وآزارش بودند تا آنكه تصمیم به قتل او گرفتند و در شب شنبه بیست و ششم ربیع الاول سال ۱۳۲۷ هجری چند نفر طبق قرار قبلی از دیوار منزل
بالا رفته و از شاخه درختی كه در محوطه متصّل به خانه مسكونی واقع و نهر آب هم در
آن جاری بود پائین آمده و جنابش که هنگام سحر برای تجدید وضو به آنجا رفت بر گلوی
او فشار آورده و او را مخنوق نموده و در آب انداختند، چون بازگشت او بطول انجامید
اهل خانه برای تحقیق بیرون آمدند و پس از جستجوی زیاد با آن وضع اسفانگیز روبرو
شده و جسد را در آب مشاهده كردند،
فوری جسد را بیرون آورده و مشغول معالجه گردیدند ولی درمان سودمند نشد و كار از كار
گذشته و روان پاكش قالب تن را تهی نموده و به فضای عالم قدس پرواز كرده بود.
رحمةالله علیه.
پس از آن فریاد شیون
و زاری از خانه بلند شد و به جناب حاج ملاعلی نورعلیشاه خلیفه و فرزند ایشان اطلاع
دادند و در اندك مدتی تمام بیدخت پر از ناله و شیون شده و جنازه را با تجلیلی
بينظیر حركت داده در زمین مرتفعی كه مشرف به قبرستان بود دفن نمودند كه اكنون
زیارتگاه دلهای آگاه و محلّ توجه سالكان راه ميباشد.
از آن جناب تألیفات و
آثار بسیاری بر جا مانده است كه مهمترین آنها عبارتند از: تفسیر بیان السعاده (تفسیر عرفانی
تمام قرآن به زبان عربی در چهار جلد)، ولایتنامه، بشارةالمؤمنین،
مجمعالسّعادات،
تنبیةالنائمین، و توضیح؛
كه همگی به زبان فارسی است وكتاب ایضاح كه آخرین تألیف ایشان به زبان
عربی است.
جناب آقای حاج ملّا
علی گنابادی فرزند جناب آقای سلطانعلیشاه، خلیفه و جانشین پدر بزرگوار ملقب به
نورعلیشاه ثانی مولد شریفش بیدخت، تولدش در هفدهم ربیع الثانی ۱۲۸۴ هجری، مادر
والاگهرش در دو سالگی آنجناب رحلت نموده و جنابش صورتاً و معناً تحت سرپرستی والد
بزرگوارش قرار گرفت و پس از تحصیلات مقدماتی در خدمت پدر و وصول به سن بلوغ از
حضورش تلقین ذكر و فكر یافت. آنگاه برای تكمیل تحصیل به مشهد مقدّس مشرف و چون برای
جستجو و تحقیق در مذاهب شوری عظیم در سر داشت در سال ۱۳۰۰ هجری قمری از مشهد به
مسافرت پرداخت و هفت سال در كشورهای افغانستان و هندوستان و كشمیر و حجاز و عراق
و یمن و مصر و شامات و سایر بلاد عثمانی شروع به تحقیق نمود و چون رویه پدر را بر
حقّ دانست به خانقاه آنجناب مراجعت و به ریاضت و عبادت مشغول شد تا در رمضان ۱۳۱۵
از طرف آن حضرت مامور دستگیری و ارشاد به لقب نورعلیشاه مفتخر گردید.
بعد از شهادت پدر
بزرگوار به موجب نص صریح برمسند ارشاد و راهنمایی سالکان طریق اليالله متمکن گردید
و در سفری كه در پانزدهم ربیع الاول ۱۳۳۷ به كاشان فرمود مسموم و به درجه شهادت
نائل و در مقبره مرحوم سعادتعلیشاه واقع در حرم حضرت عبدالعظیم شهر ری مدفون
گردید. طاب ثراه.
جناب نورعلیشاه
كتابهای بسیاری نوشتهاند كه تعدادی از آنها مفقود و تعدادی موجود است. مهمترین
آنها عبارتند از: رساله صالحیه، نجدالهدایه، ذوالفقار (در تحریم كشیدن تریاك)،
سلطان فلك سعادت، سلطنةالحسین، و رجوم الشیاطین.
حضرت آقای حاج شیخ
محمد حسن بیچاره بیدختی صالحعلیشاه خلیفه و فرزند حضرت نورعلیشاه ثانی در هشتم
ذیحجه سال ۱۳۰۸ قمری مطابق بیستوچهارم تیرماه سال ۱۲۷۰ شمسی تولد یافت.
در ابتدای مراهقت
شروع به خواندن و نوشتن نموده و پس از فرا گرفتن قرآن مجید و كتب فارسی به تحصیل
عربیت مشغول و علوم متداوله قدیمه را خدمت جد بزرگوار و پدر عاليمقدار در بیدخت
فراگرفت و در سال ۱۳۲۷ قمری پس از شهادت جد بزرگوار به تهران حركت و به امر پدر
برای تكمیل تحصیلات به اصفهان عزیمت نموده، در بیستم شعبان ۱۳۲۸ از طرف آن حضرت
مجاز در اقامه جماعت شده و در یازدهم ربیعالثانی ۱۳۲۹ به دستگیری و ارشاد طالبان
مفتخر و به صالحعلیشاه ملقب گردید. درسال۱۳۳۰ قمری بر حسب امر پدر به مكّه معظّمه
مشرف شدند و در رمضان همان سال هم از طرف پدر به جانشینی تعیین گردید. جنابش مرتباً
مانند پدر و جدّ بزرگوارش گرفتار آزار معاندین بود ولی تحمّل مينمود. پس از رحلت
پدر عالیقدر به موجب فرمان ایشان برسریر ارشاد قرارگرفته و مشغول هدایت طالبان و
سالكان و اعانت و رسیدگی به كارهای مردم و انجام امور خیریه شد و مسافرتهای عدیده
در داخل و خارج ایران نمود. ازجمله چندین سفر به عتبات عالیات و اماكن مقدسه سوریه
و اردن توفیق یافت. در رجب ۱۳۷۳ قمری بر اثر ابتلا به كسالت به تهران حركت و به
دستور اكید اطباء و مساعدت استخاره به منظور عمل جراحی عازم سوئیس و پس از
دوماهونیم توقف در بیمارستان آنجا مستقیماً به تهران مراجعت و چندی برای بهبودی
كامل اقامت نمود و در زمستان همین سال به گناباد مراجعت كرده و بعداً سه سفر یكی در
اول سال ۱۳۷۵ قمری و دومی در سال ۱۳۸۰ و سومی در محرم ۱۳۸۵ به زیارت عتبات و مكّه
معظّمه و مدینه منوّره مشرف گردید و در تمامی مدتی كه در گناباد توقف داشت به هدایت
طالبین و تربیت سالكین و اعانت مساكین و امور خیریه از قبیل احداث و تعمیر
ساختمانهای عامالمنفعه و تعمیر مزار متبرك جد بزرگوار اشتغال داشت و در عین حال به
امور كشاورزی مشغول و از آن طریق امرار معاش مينمود. آثار عامالمنفعه جنابش در
همه قراء گناباد موجود و كمتر محلّی است كه آثار خیرّیه ایشان در آنجا دیده نشود. عصرها به درس تفسیر و بیان حقایق دین
ميپرداخت. در تابستان ۱۳۴۵ شمسی بارها مبتلا به كسالت و چند روزی بستری ميبود و
چون مختصر بهبودی ميیافت جهت رفع نگرانی فقرا ترك بستر مينمود تا آنكه در روز
چهارشنبه هشتم ربیعالثانی ۱۳۸۶ دفعتاً انقلاب حالی پیدا شد و در اواسط شب پزشكان
را مرخص فرمود ولی مجدداً در سحرگاه همین شب مطابق پنجشنبه نهم ربیعالثانی و ششم
مرداد ۱۳۴۵ هنگام اذان صبح حالشان منقلب شده و روح
مقدسشان به عالم قدس پرواز نمود. جسد پاك ایشان با تجلیلی كه تا آنروز در گناباد بينظیر بود
تشییع و در جوار جدّ بزرگوارشان به خاك سپرده شد و یك جهان معرفت و علم زیر خاك
تیره پنهان گردید. آن جناب در سال ۱۳۲۹ قمری با صبیه خالوی خود آقای ملامحمّد
صدرالعلما ازدواج نموده هفت فرزند ذكور و یك دختر از ایشان باقی مانده كه ارشد آنان
حضرت حاج سلطانحسین تابنده رضاعلیشاه جانشین منصوصشان است.
از ایشان رساله شریفه
پندصالح به زبان فارسی كه درعین اِعجاز جامع دستورات شریعتی و طریقتی است، و
همچنین مکاتیب عدیده عرفانی که برخی از آنها در کتاب نامههايصالح جمعآوری
گردیده، برجای مانده است.
حضرت آقای حاج
سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه خلیفه و فرزند حضرت آقای صالحعلیشاه در تاریخ
۲۸ ذیحجه ۱۳۳۲ قمری(۲۵ آبان سال ۱۲۹۳ شمسی)در بیدخت متولد شد. جنابش پس از گذراندن
دوره رضاعت و صباوت، مقدمات ادبیات فارسی و عربی و سپس دروس عالیه فقه و اصول فلسفه
و منطق را نزد والد ماجدشان و اساتید محلی تعلیم یافت و به سرعت ترقی كرد ولی تحصیل
علوم ظاهری باعث تشفی خاطر نشد و با لبی تشنهی معرفت در تاریخ دهم ربیعالثانی سال
۱۳۴۹ قمری خدمت حضرت آقای صالحعلیشاه وارد سلوك اليالله گردید. و چون اساتید محلی
روحیه علمی ایشان را اقناع نميكردند در سال ۱۳۵۱ قمری برای تكمیل تحصیلات به
دارالعلم آن زمان اصفهان تشریف برد، در آنجا از اساتید مشهور زمانه استفاده فرمود و
علوم عقلی و نقلی و همچنین عرفان نظری را عمیقاً فرا گرفت. غیر از علوم مذكور،
هیأت، ریاضیات، طب سنتی و علوم غریبه را نیز در آنجا نزد اساتید فن آموخت. همچنین
در اصفهان موفق به اخذ چندین اجازه روایت گردید. سپس برای آشنائی با علوم جدید به
تهران آمد و در دانشكده معقول و منقول و دانشسرای عالی مشغول تحصیل شده و در سال
۱۳۱۸شمسی با درجه عالی از هردو دانشكده
فارغ التحصیل شد. و پس از پایان تحصیلات علمی برای درك مصاحبت پدر بزرگوار و
مرشد عاليمقدارشان عازم بیدخت شد و برای كسب معیشت از دسترنج خود، همچون اجداد
بزرگوار خویش به شغل شریف كشاورزی اشتغال ورزید، و در عین حال یكی از علوم اسلامی
را تدریس ميفرمود. پس از مجاهدات و ریاضات نفسانیه در ۱۵ شعبان ۱۳۶۹ قمری از طرف
پدر بزرگوار مجاز به اقامه جماعت و تلقین اوراد و اذكار لسانی گردید و در یازدهم
ذیقعده همان سال(سوم شهریور ۱۳۲۹) به ارشاد طالبان با لقب «رضاعلی» مفتخر شد و در
ذیقعده سال۱۳۷۹ به جانشینی پدر عاليمقدار با لقب مبارك رضاعلیشاه معین گردید و پس
از آنكه روح مقدس حضرت آقای صالحعلیشاه به محبوب پیوست به موجب فرمان معظمله
عهدهدار سرپرستی فقرای نعمتاللهی گنابادی شد. جناب آقای رضاعلیشاه اسفار زیادی به مكّه و مدینه و عتبات
عالیات مشرف و در هر سفر به ملاقات حضرات علمای اعلام و مراجع عظام موفق شدند. در
یكی از این سفرها نیز در نجف اشرف از طرف حضرت ایتالله كاشفالغطاء موفق به اخذ
اجازه اجتهاد گردید. سفرهائی نیز برای ابلاغ حقایق ایمانی و عرفانی و سیر آفاق و
انفس به دیگر ممالك عربی و همچنین افغانستان و پاكستان و هندوستان و بعضی كشورهای
اروپائی نمودند. ایشان چند سال آخر حیات صوری در تهران ساكن بوده و رسیدگی به امور
فقرا مينمود. جنابش اشتیاق وافر به انجام امور عامالمنفعه و خیریه از قبیل احداث
مسجد، حسینیه و تعمیر و ترمیم قبور مطهر ائمهاطهار(ع) و بزرگان دین داشتند كه از
آن جمله میتوان از آثار خیرّیه ایشان در گناباد و همچنین از احداث مجدد حسینیه
عضدالملك(امیرسلیمانی) تهران و تأسیس درمانگاه صالح در مجاورت آن نام برد. حضرتش در
حفظ كیان و استقرار اسلام جد بلیغ داشتند و در ترویج دین مبین اسلام و مبارزه برای
امور شرع ميكوشیدند و با حضرات علمای اعظام ارتباط داشتند و مورد تكریم و اعزاز
معظّملهم بودند و با وجود اشتغالات متفاوت دینی از مطالعه و تحقیق علمی و تألیف
كتب در زمینههای مهم عرفانی، فلسفی، كلامی و تاریخی غافل نبودند. لذا آثار بسیاری
اعم از مقاله و متجاوز از بیست كتاب از ایشان برجای مانده است. جنابش در اواخر عمر
غالباً بیمار بودند و دو هفته آخر حیات صوری را در بیمارستان بستری شدند كه
متأسفانه در سحرگاه ۱۱ ربیعالاوّل ۱۴۱۳ مطابق ۱۸ شهریور ۱۳۷۱ قالب تن را تهی و روح
مقدسشان به وصال دلدار نائل گردید و كنار مزار پدر و جدّ اعلای بزرگوارشان در بیدخت
پس از تشییع جنازه با شكوهی به خاك سپرده شدند. آن جناب در سال ۱۳۱۶ شمسی ازدواج
كردند و ثمرهی این ازدواج دو فرزند ذكور و سه فرزند اناث است كه ارشد فرزندان ذكور
ایشان جناب آقای حاج عليتابنده محبوبعلیشاه جانشین منصوص ایشان ميباشند.
مهم ترین
آثار عرفانی و علمی ایشان عبارتند از:
تجلّی حقیقت در اسرار فاجعه كربلا، تاریخ و جغرافیای گناباد، نابغه
علم و عرفان(در احوال حضرت آقای سلطانعلیشاه)، رهنمای سعات، نظریه
مذهبی به اعلامیه حقوقبشر، قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی،
كتاب رفع شبهات، و آخرین كتاب ایشان سه گوهر تابناك از دریای كلام الهی
است.
جناب آقای حاج
عليتابنده محبوبعلیشاه اوّلین فرزند ذكور حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده
رضاعلیشاه در تاریخ سهشنبه هفتم ذيالحجّة الحرام ۱۳۶۴ قمری مطابق با ۲۲ آبان ۱۳۲۴
شمسی در تهران متولد گردید، ایشان دوران كودكی را در تهران و گناباد، دارالارشاد
حضرات اقطاب اخیر سلسله نعمتاللّهی، در ظلّ عنایات پدر بزرگوار وجدّ عاليمقدار،
حضرت آقای صالحعلیشاه، بهسر برده و مقدّمات علوم دینی و ادبی و سالهای اوّل مدرسه
را در آنجا نزد پدر بزرگوار و اساتید محلّی فرا گرفتند. سپس به اشاره پدر عزیز برای
ادامه تحصیل به تهران آمدند. تحصیلات متوسطه را در رشته ادبی در دبیرستان دارالفنون
به پایان برده و در خرداد ماه ۱۳۴۲شمسی فارغ التحصیل گردیدند. در تمام مدت تحصیل
مستقیماً و غیرمستقیم تحت مراقبت و تربیت پدر بزرگوار بوده و ایشان نظارت ميفرمود.
در این ایام كراراً به موطن عزیز خود بیدخت مسافرت مينمودند و به مرور درد طلب
الهی و راهیابی به طریق حقیقت در جانشان افزون ميگشت تا اینكه در روز یكشنبه ۱۵
ربیعالثّانی ۱۳۸۴ قمری برابر اوّل شهریور ۱۳۴۳ شمسی مقارن ولادت حضرت حاج ملّاعلی
نورعلیشاه ثانی به دست مبارك حضرت آقای صالحعلیشاه و به دلالت پدر گرامی و با حضور
شیخ مكرّم مرحوم آقای حاج سید هبةالله جذبی(ثابتعلی) مشرّف به فقر و ایمان شدند.
ایشان تحصیلات عالی
را در دانشگاه مشهد و دانشكده ادبیات دانشگاه تهران به پایان برده و در تیر ماه سال
۱۳۴۸ موفق به اخذ درجه لیسانس در رشته زبان و ادبیات فارسی گردید. در این ایام نیز
به منظور تأمین هزینه تحصیل در دبیرستانهای تهران تدریس ميفرمود. پس از
فارغالتحصیلی از دانشگاه نیز در سال ۱۳۵۱ شمسی
به دستور والد مكرّم برای امرار معاش از دسترنج خود، وارد شركت نفت گردیده و
تا سال ۱۳۶۸ كه برای قبول وظائف محوّله فقری به درخواست خود بازنشسته شدند، در
همانجا اشتغال داشتند.
آن بزرگوار پس از
رحلت حضرت آقای صالحعلیشاه در ششم مرداد سال ۱۳۴۵ و جانشینی حضرت آقای رضاعلیشاه
مورد عنایات و توجّهات خاصّ ایشان قرار گرفت. هم چنین به دستور پدر مكرّم مأمور به
تحصیل علوم دینی و اخذ دستورات سلوكی و ریاضات شرعی نزد مرحوم آقای حاج سیدهبةالله
جذبی شدند و ابتدا متفرّقاً و سپس
بهطور منظم از سال ۱۳۵۸ تا هنگام در گذشت جناب آقای جذبی در سال ۱۳۶۴ این مهم
ادامه یافت، تا اینكه توفیق رفیق گردید و مجاهدات ثمر داد و ایشان در تاریخ ۱۵
شعبان سال ۱۴۰۱ قمری (۲۸ خرداد ۱۳۶۰ شمسی) موفّق به اخذ اجازه امامت جماعت فقرا از
جانب حضرت آقای رضاعلیشاه شدند و این اجازة مكتوب در ۸ مهرماه سال ۱۳۶۵ شمسی رسماّ
اعلام و قرائت گردید.
پس از طی مراتب سلوك
و تهذیب نفس، چهار سال بعد در شب قدر ۲۱ رمضان ۱۴۰۵ قمری (۲۰ خرداد ۱۳۶۴) فرمان
دستگیری طالبان و راهنمائی جویندگان راه برای ایشان با لقب مبارك «محبوبعلی» از
طرف پدر بزرگوار صادر شد.
جنابش از سال ۱۳۵۸
شمسی كه حضرت آقای رضاعلیشاه در تهران ساكن شده بودند، درك فیض حضورشان ميكردند و
در سفر و حضر غالباً در خدمتشان بودند و موسيوار از خضر راه درس عشق ميآموختند.
ایشان در اوایل سال ۱۳۴۵شمسی موفّق به تشرّف به خانه خدا و انجام حجّ تمتّع گردید.
در سال ۱۳۵۱ نیز در خدمت والد معظّم و در سال ۱۳۵۳ همراه با والده مكرّمه توفیق
زیارت خانه خدا و عمره مفرده یافتند و در همین سفر به سیر آفاق به كشورهای سوریه،
مصر و لبنان نیز مسافرت كردند همچنین در سال ۱۳۵۵ در خدمت پدر و پیر بزرگوار به
زیارت عتبات عالیات مشرّف شده و با مراجع بزرگ شیعه ملاقات فرمود.
ایشان در سال ۱۳۵۵
شمسی با صبیه محترمه مرحوم آقای عبدالعلی شیدانی ازدواج كرد كه حاصل این وصلت دو
فرزند ذكور به نامهای رضا و
رحمتالله است.
حضرت آقای رضاعلیشاه
چندی بود كه به الهام غیبی مترصّد بودند كه فرمان جانشینی در طریقت را برای فرزند
برومند خود مرقوم نمایند و حتّی در ضمن نامهای به جناب آقای جذبی به این مسئله
اشاره كرده بودند، ولی به دلایلی در
این كار درنگ ميفرمودند تا اینكه در چند رؤیا حضرت آقای صالحعلیشاه ایشان را
مأمور به این كار كردند و بالاخره معظّمله در عید غدیر سال ۱۴۰۶ قمری(دوم شهریور
۱۳۶۵ شمسی) فرمان خلافت فرزند مكرّم را مرقوم فرمودند و به تناسب اوضاع چند بار
دیگر در زمانهای مختلف كتباً بر این فرمان تأكید كردند.
وقتی حضرت آقای
رضاعلیشاه در چهارشنبه یازدهم ربیع الاول ۱۴۱۳(۱۸ شهریور ۱۳۷۱ شمسی) روح مقدّسش ترك
این عالم فانی كرده و به جانان پیوست، ایشان بنا بر نصّ صریح با قلبی اندوهگین و
چشمی خونبار بر مسند ارشاد طریقهی نعمتاللّهی گنابادی نشستند و به تكلیف معهود
فقری خود اقدام نمودند.
آن بزرگوار بسیار
خلیق و مهربان بود. با فقرا با نهایت ملاطفت و خدمت و با خویشاوندان به مهر و ادب و
با دشمنان به مدارا و با عموم به حسن سلوك رفتار ميفرمود. با اینكه ایام ارشادشان
بسیار كوتاه و اندكی بیش از چهار سال بود ولی در همین مدّت قلیل به مصداق «الاسماء
تنزل من السماء» محبوب دلهای همه از دوست و بیگانه شده بود. آن چنان دل در گرو
دلدار داشت كه بدن خاكی تحمّل روح ملكوتی ایشان را نميكرد و بيصبرانه منتظر بود
كه به وصال برسد. كراراً به نزدیكان فرموده بود كه ایام من كوتاه است، و از این جهت
خود را به جدّ اعلای خویش حضرت نورعلیشاه ثانی تشبیه ميفرمود و عبارت «ناگهان بانگی
برآمد، خواجه رفت» را متذكّر ميشد. رحلت پدر بزرگوار جراحت عمیقی در قلب مهربان
ایشان وارد كرده بود كه با هیچ مرهمی درمان نميشد. با همه شدّت حال محبّت به حضرت
محبوب و غلبهی حالت جذبه بر سلوك، از توجّه به آداب شریعت مطهره و رسیدگی به احوال
فقرا غفلت نميكردند و به وصیت پدر بزرگوار
اعتلاء لوای فقر را قلباً و ظاهراّ طالب بودند. در مجالس فقری عموماً متذكّر
دستورات شریعتی و طریقتی
شده و همگان را دعوت به جمع احكام
شریعت و آداب طریقت ميفرمود و بدین منظور چندین تذكاریه منتشر فرمود. با
وجود وقت كم به مطالعه و تحقیق علاقه داشته و آثاری نیز تألیف و تدوین نموده بودند
كه اهمّ آنان عبارتند از : خورشید تابنده در شرح احوال و آثار حضرت آقای
رضاعلیشاه، رساله حضور قلب،
ظهور العشق الاعلی، عهد الهی و رساله در جبر و تفویض. مكتوباتی
نیز از ایشان باقی مانده كه حاكی از احاطه علمی آن جناب است.
آن حضرت كه دوران
حیات ظاهری خود را كوتاه ميدیدند و بر علوّ مراتب ظاهری و باطنی عمّ معظّم خویش
حضرت آقای حاج دكتر نورعلی تابنده كه سمت مشاورت پدر بزرگوار و خود ایشان را نیز
داشتند، واقف بودند، در همان روز رحلت حضرت آقای رضاعلیشاه یعنی در ۱۸ شهریور ۱۳۷۱
شمسی اجازه اقامه نماز جماعت در مجالس فقری و سپس در نهم ربیع الثانی ۱۴۱۳ قمری (۱۵
مهر ۱۳۷۱) مصادف با سالگرد رحلت حضرت آقای
صالحعلیشاه اجازه
دستگیری و تلقین ذكر و فكر را
برای ایشان با لقب
مبارك «مجذوبعلی» مرقوم
فرمود، و به اشاره الهیه در تاریخ
سهشنبه ۲۲ ربیعالثانی سال ۱۴۱۳
قمری(۲۲ مهر ماه ۱۳۷۱) مصادف
با چهلمین روز رحلت آقای رضاعلیشاه، معظّمله را به وصایت معنوی و جانشینی خویش
تعیین كردند و در فرمان مربوطه متذكّر شدند كه ایشان مراتب فقر و فنا را طی كرده و
صدر صافی و قلب وافی یافتهاند.
چهار سال سپری شد و
روز به روز درد فراق و شوق وصالشان افزونی ميیافت و در ماههای آخر شدّت گرفت. در
اوایل زمستان سال ۷۵ به سبب كسالتهای عارضه و هم چنین تقاضاهای مكرّر فقرای خارج
از كشور، به كشور آلمان مسافرت كردند و بلافاصله بستری شده و مورد عمل جراحی و
مراقبتهای پزشكی قرار گرفتند، این سفر سه هفته به طول انجامید و در آنجا در جلسه
آخر فقری با لحن عجیبی از همه فقرای مقیم خارج خداحافظی كردند، خداحافظی برای عزیمت
به وطن عزیز ظاهری ایران و پرواز به وطن باطنی ملكوت اعلا، در تهران نیز در صبح
جمعه قبل از شروع ماه مبارك رمضان، خطاب به فقرا فرموده بودند: این آخرین جمعهای
است كه من به حسینیه ميایم. در حالی كه حاضرین مجلس، این فرمایش را حمل بر شروع
ماه رمضان و تعطیلی موقت مجلس صبحهای جمعه تصوّر ميكردند، مراد ایشان خبر از رحلت
قریبالوقوع خویش بود. چند هفته قبل از رحلت نیز شش تلگراف را برای آقایان مشایخ
سلسله مرقوم فرموده و در داخل دو پاكت در بسته و مهر شده قرار داده و نزد یكی از فقرا به
امانت گذارده بودند تا پس از رحلتشان مخابره شود، در این تلگرافها خبر از ترك عالم
فانی داده و جانشین خود را حضرت آقای مجذوبعلیشاه معرفی كرده و دستور به متابعت از
ایشان داده بودند.
از ابتدای ماه رمضان
وضعیت جسمانی آن محبوب رو به ضعف ميرفت و روز قبل از رحلت ميفرمودند كه چند شب
است نميخوابم، با این همه و با وجود كسالت زیاد فریضه روزه را ترك نكردند، در سحر
روز پنجشنبه ششم رمضان تلفنی با عمّه مكرّمه خود در بیدخت تماس گرفته و اشاره به
آمدن خود كرده بودند، در این چند روز حالت مهمانی را داشتند كه به ضیافتی فراخوانده
شده و منتظر رفتن است تا اینكه متأسفانه در صبح پنجشنبه ششم رمضان سال ۱۴۱۷ قمری
(۲۷ دی سال ۱۳۷۵ شمسی) به عارضه ایست قلبی از قید و زحمت تن جسمانی رهایی یافته و
روح مقدّسش به وصال محبوب رسید.
فردای آن روز پیكر
مطهّر ایشان در میان انبوه عزاداران از تهران تشییع شد و طی مراسم عزاداری با شکوهی
در مزار سلطانی بیدخت مجاور قبر مطهّر پدر و اجداد مكرّم به خاك سپرده شد.
رحمةالله علیه
۱- سه شرح حال آتی براساس كتیبههایی است كه در محل مزار نصب
گردیده است.
|
|||
|