۴- موضوع بیعت
بیعت عبارت است از عهد و پیمان بستن با خدا توسّط
پیغمبر یا نماینده او بر اینكه خود را تحت اوامر او قرار دهد و مطیع محض باشد و به
عبارت اخری فروختن جان و مال است به خداوند، به وسیله نماینده او كه: اِنَّ اللّهَ
اشّتَری مِنَ المُومِنینَ اَنْفُسَهُم وَ اَمْوالَهُم بِاَنَّ لَهُم الْجَنَّة.(۱۵) واوّل مرحله ورود در طریق كمال همین بیعت است؛
زیرا لزوم هادی نزد شیعه از ضروریات مذهب ميباشد و قبول عبادات و ترقّی درمراحل ایمان نیز بسته به اتّصال به هادی است و اتّصال عملی همان بیعت است. از این رو، بیعت علاوه بر ادّله نقلیه ایات و
احادیث، به دلیل عقلی نیز لازم است و قبل از اسلام نیز بوده و معنی تعمید توبه كه
در انجیل ذكر شده همین است و آن اختصاص به زمان جنگ ندارد؛ زیرا ایات و احادیث بیعت
مانند ایه بالا و ایه: اِنَّ الّذینَ یبایعونَكَ اِنّما یبایعونَ اللّه(۱۶) و
نیز به طوری كه مفسّرین مينویسند، ایه شریفه: وَ مَنْ یهاجِرْ فی سَبیلِ اللّهِ
یجِدْ فِی الاَرْضِ مُراغَماً كَثیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ
مُهاجِراً اِلی اللّهِ وَ رَسولِهِ(۱۷) الخ، درباره ضمرة بن عیص وارد شدكه پس از
آنكه خداوند دستور فرمود كه مؤمنین از مكه مهاجرت كنند، ضمرة با آنكه مریض بود گفت:
توقّف مكّه بر من حرام است و دستور داد برای او مركبی مهیا كنند. در همان حال حركت
كرد وچون به تنعیم رسید، حال بر او سخت شد، دانست كه مردنی است. دست راست برآورد و
بر دست چپ زد و گفت: خدایا، این بیعت ترا است و این رسول ترا است اُبایعُكَ عَلی
ما بایعَ عَلَیهِ رَسوُلُكَ بیعت ميكنم تو را به آنچه رسول تو را بیعت كرد و سپس
از دنیا رفت كه دلالت بر تعمیم بیعت ميكند؛ زیرا در آن زمان اصلاً حكم جهاد صادر
نشده بود. و ایه بیعت نسوان نیز عامّ است و تخصیص عامّ بدون
دلیل جائز نیست.و آنچه از تواریخ معلوم ميشود، در موقع جهاد نیز برای تأكید در
اطاعت و استقامت در فداكاری بیعت گرفته ميشده، ولی نه آنكه اختصاص بدان داشته باشد
بلكه به طور كلّی برای ورود در دین بیعت معمول بوده كه بیعت اهل مدینه با مصعب پس
از غسل كردن در تواریخ مذكور است؛ در صورتی كه حكم جهادی در آن موقع نبوده. و همچنین ایه بیعت زنان پس از تعهّد بر ترك
محرّمات - با آنكه جهاد بر زن نیست - اشاره به تعمیم آن دارد و ایه شریفه: لَقَد
رَضِی اللّهُ عَن المُؤمِنینَ اِذْیبایعونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ(۱۸) نیز مؤید این است؛ زیرا بیعت تحت شجره پس از واقعه حُدَیبیه اتّفاق افتاد كه بعض اصحاب
طرفدار جنگ بودند و حضرت اجازه نفرموده، صلح كردند و پس از آنكه آنها پشیمان شدند و
خدمت حضرت توبه كردند، مجدّداً همه بیعت نمودند كه بر خلاف امر حضرت رفتار نكنند كه
آن را بیعة الرّضوان نامیدهاند. و معلوم است كه نظر حضرت در آن موقع جنگ نبود و به
قصد جنگ هم بیرون نیامده بود بلكه به قصد حجّ بود. و جمله وَ اَثابَهُم فَتْحاً قَریباً(۱۹) هم
اشاره به فتح خیبر است كه مدّتی بعد اتّفاق افتاد و مربوط به آن بیعت نبود؛ زیرا
بیعت پس از پشیمانی آنها واقع شد كه معلوم ميشود عمومیت داشت نه اختصاص به زمان
جنگ و به همین نظر بود كه خلفا نیز بر بیعت گرفتن اصرار داشتند، چون آن را از اهل
حقّ اقتباس نموده بودند. ولی همانطور كه لزوم بیعت در مذهب تشیع ثابت
است، طرف بیعت نیز باید نماینده الهی كه پیغمبر یا امام یا نماینده مجاز از امام
است، بوده باشد؛ زیرا بیعت معامله با خداوند است و تا صحّت نمایندگی شخص از خداوند
ثابت نشود نميتوان آنچه را كه خاصّ حقّ است با او انجام داد، از این رو باید
كاملاً مراقب بود كه اشتباه نشود. ای بسا ابلیس آدم رو كه
هست پس به هر دستی
نباید داد دست وهمان طور كه در زمان پیغمبر و امام در بلادی كه
به خود آن بزرگواران دسترسی نبود، نماینگانی از طرف آنها برای گرفتن بیعت وجود
داشتند و غیبت مكانی آنها رافع تكلیف نبود و لازمه لطف، تعیین نماینده بود؛ همچنین
غیبت امام و حجّت درهیچ زمان رافع تكلیف نیست و اگر با نظر انصاف بنگریم ادّله
عقلیه حكم ميكند كه این امر مهمّ كه در حقیقت اساس مذهب است بایدوجود داشته باشدو
همان طور كه در زمان غیبت نمایندگان امام برای تبلیغ احكام ظاهر شرع كه عبارت از
علمای واقعی و حقیقی هستند باید وجود داشته باشند؛ همچنین باید نمایندگانی از طرف
امام غائب - عجّل اللّه فرجه - درمیان مردم باشند كه وظیفه هدایت را انجام دهند و
اجازه آنها مضبوطاً به امام برسد كه در حقیقت بیعت با آنها چون مجاز از طرف امام
ميباشند بیعت با امام است، كه در یكی از زیارات حضرت قائم - عجّل اللّه فرجه - كه
باید هر روز صبح خوانده شود ودر مفاتیح مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز ذكر شده، این
عبارت مذكور ميباشد: اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فِی هذا الیوْمِ وَ فِی كُلّ یوْمٍ
عَهْداً و عَقْداً و بَیعَةً فِی رَقَبَتی(۲۰). و معلوم است كه در زمان غیبت
دسترسی به خود آن حضرت نیست تا بیعت باخود آن حضرت باشد، پس باید به توسّط
نمایندگان مجاز بوده باشد. و نیز از دعای فَرَج معروف به دعای عهد كه
در آن كتاب و سایر كتب ادعیه ذكر شده و برای خواندن آن در چهل صباح فضیلت زیادی
مذكور گردیده، این عبارت است: اَللّهُمَّ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی صَبیحَةِ یوْمی
هذا و ما عِشْتُ مِنْ ایامی عَهْداً و عَقْداً و بَیعَةً لَهُ فی عُنُقی لا
اَحولُ عَنْها و لا اَزُولُ.(۲۱) و چون دسترسی به درك زیارت خود حضرت و بیعت بلاواسطه با
او نیست، پس لازمه این عبارت نیز آن است كه بیعت با وسائط انجام گیرد چنانكه لازم
است نمایندگانی هم برای تبلیغ احكام فرعیه وجود داشته باشند كه عبارت از فقها -
كَثَّرَ اللّه امْثالَهُم - ميباشندكه قبلاً هم مذكور داشتیم. و این دو رشته در
میان شیعه در زمان ظهور نیز موجود بوده و هر دوبه نمایندگی از طرف امام دعوت
ميكردند نه بالاستقلال، چنانكه مصعب بن عمیر به نمایندگی حضرت رسول - صلّی اللّه
علیه و آله - به مدینه برای بیعت به اسلام آمد و حضرت مسلم بن عقیل - علیه السّلام
- از طرف حضرت سیدالشّهدا - علیهالسّلام - برای گرفتن بیعت به كوفه مأمور گردید.
پس بیعت در زمان غیبت نیز با اهل آن لازم است نهایت آنكه آن نیز اهلی دارد و بیعت
با غیر اهل بدعت است و البتّه آن هم اختصاص به زمان غیبت ندارد بلكه در زمان ظهور
نیز همینطور است، بلكه اختصاص به بیعت هم ندارد و به طور كلّی اقتدا و تقلید از غیر
اهل در همه اموردینی از احكام فرعیه و قلبیه جایز نیست و در احكام فرعیه نیز فقط
كسانی كه مصداق واقعی مقبوله عمربن حنظله باشند ميتوانند مقتدای شیعه باشند. پس در
حقیقت اختلاف درتعیین موضوع و مصداق است، نه در اصل. و آن رانیز باید با تحقیق و
تفحّص فهمید كه به مصداق وَالَّذینَ جاهدُوا فینا لَنَهدِینَّهُم سُبُلَنا(۲۲) هر
كسی خدا جو و طالب دیانت باشد، خداوند عاقبت الامر او را هدایت ميكند، هر چند در
بادی امر، بر او شبهه شود. و البتّه بیعت مردان با بیعت زنان فرق دارد، چون
در مردان طبق ایات مصافحه، باید دست راست طرفین به همدیگر برسد و لمس بشود ولی در
زنها چنین نیست؛ زیرا دست دادن به زن بیگانه شرعاً جایز نیست و طور دیگری بیعت
گرفته ميشده چنانكه در كافی(۲۳) از حضرت صادق (ع) روایت كرده كه امّ الحكم زوجه
عكرمة بن ابی جهل در فتح مكّه كه برای بیعت خدمت حضرت رسول (ص) رسید، پس از سؤالاتی
كه نمود عرض كرد: یا رَسولَ اللّه، كَیفَ نُبایعُك؟ قال: اِننّی لا اُصافِحُ
النّساءَ فَدَعا بِقَدحٍ مِنْ ماءٍ فَاَدْخَلَ یدَهُ ثُمَّ اَخْرَجَها. فَقالَ:
اَدْخِلْنَ ایدیكُنَّ فِی هذا الماء. یعنی، عرض كرد چگونه با تو بیعت كنیم؟
فرمود: من با زنها مصافحه نميكنم، سپس قدح آب طلبید و دست خود را در آن گذاشت و
خارج كرد، آنگاه فرمود: شما هم دست خود را در این آب بگذارید. و نیز روایت دیگری به
همین مضمون ذكر شده(۲۴) كه در آخر آن فرموده: فَكانَتْ یدُ رَسولِ اللّهِ
الطّاهِرَةِ اَطْیبُ مِنْ اَنْ یمُسَّ بها كَفَّ اُنْثی لَیسَتْ لَهُ بِمَحْرمٍ.
یعنی، دست پاك پیغمبر خدا پاكتر و بالاتر از این بود كه به دست زن نامحرم برسد؛ كه
دلالت دارد بر آنكه باید واسطهای برايبیعت در بینباشد و دست مردنامحرم بادست زن
نامحرم لمس نشود.
۱۵) ت) سورة التّوبه، ایه ۱۱۱: «خداوند جان و مال مؤمنین را خریده ودر مقابل به
آنها بهشت عنایت فرموده است.» ۱۶) سورة الفتحایه ۱۰: «به درستی كه كسانی كه با تو بیعت
ميكنند در حقیقت با خدا بیعت ميكنند.» ۱۷) سورة النّساء، ایه ۱۰۰: [«هر كس در راه خدا مهاجرت كند،
نقاط امن و وسیعی در روی زمین خواهد یافت. و هر كه از سرزمین و دیار خویش به عنوان
مهاجر به سوی خدا و پیامبر او خارج شود...».] ۱۸) سورة الفتح، ایه ۱۸: «خداوند از مؤمنین راضی شد موقعی كه
با تو در زیردرخت بیعت نمودند.» ۱۹) سورة الفتح، ایه ۱۸: «و آنان را به فتحی نزدیك پاداش داد.» ۲۰) یعنی، من تازه ميكنم برای امام زمان در امروز و هر روز
عهد و بیعتی راكه بر گردن من هست. ۲۱) خدایا، من تازه ميكنم برای او در بامداد این روز خودم و
آنچه از روزها زنده
باشم عهد و پیمان و بیعتی را كه برای او درگردن من هست واز آن رو نميگردانم
و آن را از بین نميبرم. ۲۲) سورة العنكبوت، ایه ۶۹: «كسانی كه در راه ما كوشش و مجاهده
نمایند ما آنها را به راههای خویش راهنمایی ميكنیم.» ۲۳) فروع كافی، كتاب نكاح، باب صفت مبایعه نبی، حدیث ۵. ۲۴) همان، حدیث ۲.
نقل از رساله رفع شبهات، تألیف: حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده رضاعلیشاه ثانی قدس
سرّه سبحانی، چاپ پنجم، تهران، انتشارات حقیقت، ۱۳۷۷. |
|||
|