۲۶- درباره شارب و گذاشتن یا زدن آن پرسش شده است

 

 موضوع دیگری كه نزد فقرا بسیار بي‏اهمیت ولی یك عدّه از ساده‏لوحان یا مغرضین به آن اهمیت زیاد داده‏اند، موضوع گذاشتن شارب است كه بعض فقرا و جمعی از بزرگان عرفا آن را نزدند و این امر مورد اعتراض بسیاری واقع شده و حتّی بعضی در آن باب گفته‏اند كه: تقید به ترك مستحبّ بدعت و هر بدعتی ضلالت و صاحب آن در آتش است، بنابراین كسانی كه شارب را نمي‏زنند مبتدع هستند.

 ولی جای تعجّب است كه جمعی از گویندگان شهادات ثلاث(۱۴۸) و معترفین به ضروریات دین و مذهب از این راه به نام دین مبتدع و فاسق یا كافر خوانده شوند، درصورتی كه: اولاً) به فرمایش مرحوم جدّ امجد اعلی جناب حاج ملّا سلطان محمد سلطان علیشاه دینی را به مویی نبسته‏اند؛ و ثانیاً) در میان سلسله فقرا تقیدی به زدن یا گذاشتن نیست و از طرف بزرگان امری به گذاشتن نشده و در بعضی ازمنه یا امكنه علامتی بوده برای شناسایی یكدیگر و بسیاری از فقرا مي‏زنند و اصلاً مورد اعتراض هم در سلسله نیستند، چون این قبیل امور آداب تنظیفیه است و مربوط به عبادت نیست و شارع مقدّس برای این قبیل امور جزئیه اهمیتی قائل نشده؛ چنانكه درباره خضاب هم پیغمبر(ص) تأكید زیادی فرموده درصورتی كه علی - علیه‏السّلام - در اواخر عمر شریف آن را معمول نمي‏داشت و چون از حضرت درباره فرماش پیغمبر(ص) در این باب سؤال كردند فرمود: این امر مربوط به موقعی بود كه دیانت اسلام ضعیف و یهود كه خضاب معمول نداشتند قوی بودند، پیغمبر(ص) فرمود: برای آنكه به آنها تشبّهی پیدا نشود خضاب كنند ولی اكنون آن علّت موجود نیست. پس بنابراین در شارب هم مي‏توان همین حكم را كرد و قیاس آن هم منصوص العلّة مي‏شود نه غیر مستنبط العلّة و باضافه تقیدی نیست لذا بدعت محسوب نمي‏شود.

 باضافه حدیث منقول در كافی كه راوی خدمت حضرت عرض كرد: اِنّی رَجُلٌ شَبَقٌ و لَیسَ لِی مَااتَزَوَّجُ بِهِ فَاِلَیكَ اَشْكومِنَ الْعُزُوبَةِ فَقالَ(ع): وَفِّرْ شَعْرَ جَسَدِكَ وَ اَدِم الصّیام(۱۴۹)، دلالت دارد بر اینكه روزه و زیاد نمودن موی بدن از شهوت مي‏كاهاند كه شاید یك علت حرمت كم كردن مو در موقع احرام نیز همین امر باشد. از این‏رو شاید یك عدّه از این نظر در سابق موها را كم نمي‏كردند كه جلوگیری از افراط در شهوت حلال نیز بنمایند و به خدا و امور دینی بیشتر بپردازند.

 باضافه این موضوع امری است اجتهادی و از احكام مسلّمه كه مخالفت آن جایز نباشد، محسوب نمي‏شود؛ زیرا اخباری كه در باب زدن شارب رسیده غالباً یا نبوی است كه شیعه آنها را به‏واسطه روّات ضعیف مي‏دانند و یا از حضرت صادق - علیه‏السّلام - روایت شده و از غیر آن حضرت در باب شارب روایتی به نظر نرسیده. از این نظر بعضی از صوفیه مي‏گویند كه مي‏توانیم آنها را حمل بر تقیه كنیم؛ چون اهل سنّت به زدن آن خیلی مقید بودند و حضرت هم در زمانی واقع شده بود كه مجبور بود به تقیه رفتار نماید. از این‏رو اخبار تقیه از آن حضرت خیلی زیاد است و به عقیده این دسته چون در باب شارب هم غیر از حدیث نبوی و آن حضرت روایتی به‏نظر نرسیده، مي‏توان بر تقیه حمل نمود ولی مع‏ذلك چون این امر از آداب تنظیفیه است، فقها از باب تسامح در ادّله سنن آنها را تلقّی به قبول نموده‏اند و بدان عمل مي‏كنند و البتّه بر فرض ضعف آنها عمل بدانها نیز از این نظر پسندیده است.

 شاید بعضی هم در این باب بگویند: كه ضعف اخبار به عمل و سیره جمهور علما و تواتر اخبار منجبر و بلكه مضمون آنها مانند خبر صحیح اعلائی مي‏شود؛ ولی دسته قائلین به تقیه مي‏گویند:

 اولاً) عمل كردن بدانها از نظر مذكور همانطور كه گفتیم خالی از اشكال بلكه پسندیده است و مخالفتی هم در آن باب نیست؛

 ثانیاً) متقدّمین هم كه عمل بدانها را پسندیده‏اند از همین نظر بوده ولی چون مناط عمل همان تسامح است پس سیره جبران ضعف نمي‏كند؛ زیرا انجبار ضعف موقعی است كه سیره مبتني‏بر دلیل دیگری باشد یا آنكه دلیل عمل اكثر و دلیل سیره را ندانیم و  خود آن را دلیلی جداگانه گیریم، ولی در این مورد كه مي‏دانیم دلیل جمهور نیز همین اخبار است و عمل نیز از باب تسامح است، چندان جبران كننده ضعف نیست و اگر اخبار صحیح مي‏بود، قول به وجوب با مضمون و ظواهر اخبار مناسب‏تر بود؛ درصورتی كه هیچ یك از علما قائل به وجوب زدن شارب نشده‏اند كه معلوم مي‏شود عمل به ظاهر اخبار ننموده‏اند و آن از همان نظر تسامح مي‏باشد. ولی اگر یك نفر مجتهد در موردی این رویه را نداشته و عمل به این تسامح ننماید یا به نظر خود ادّله‏ای برخلاف آن داشته باشد و مخالف قول اكثریت اجتهاد نموده بدان عمل كند، مورد اعتراض نیست.

 در این مورد نیز اگر بعض بزرگان و دانشمندان سلسله اجتهاد نموده و استحباب آن را معتقد نباشند، جای ایراد و اعتراض نیست تا چه رسد به آنكه مبتدع یا فاسق خوانده شوند؛ زیرا اجتهاد آنان به این نظریه است و طبق آن اجتهاد عمل كرده و اخبار را حمل بر تقیه نموده‏اند و دلیل دیگری هم بر تقیه‏بودن آنها مي‏آورند و آن آمدن امثال آن اخبار در كتب اهل سنّت مي‏باشد.

 خبری از عبداللَّه بن سنان منقول است كه گفت: خدمت حضرت صادق - علیه‏السّلام - رسیدم و از معنی قول خداوند: ثُمَّ لِیقْضُوا تَفْثَهُم(۱۵۰) پرسیدم. فرمود: مراد زدن شارب و گرفتن ناخن و مانند آن است. عرض كردم: ذریح محاربی نقل كرد كه فرمودید مراد لقای امام است. فرمود: هم ذریح و هم تو راست گفتید؛ قرآن دارای ظاهری و باطنی است و كیست كه بتواند آنچه را ذریح(۱۵۱) متحمّل مي‏شود تحمّل كند. یعنی هركس مقام ذریح را ندارد، كه از این عبارت این‏طور حدس زده مي‏شود كه عبداللَّه با آنكه از بزرگان اصحاب بوده، مقام ذریح را نداشته و ظاهر را بیشتر مقید بوده؛ از این‏رو به او آن طور فرموده‏اند.

 و حتّی بعضی از صوفیه معتقدند كه از بعض اخبار استفاده مي‏شود كه بعض بزرگان دین و ائمّه هدی - علیهم السّلام - شارب داشتند؛ چنانكه در مجمع‏البحرین است: وَ فِی حَدیث وَصَفَه (ع) اِنَّهُ كانَ وافِرَالسَّبَلَةِ(۱۵۲) وَ هِی بِالتَّحریكِ الشاربِ و شاید بعضی گویند مراد از وفور پرمو بودن در مقابل كم مو بودن است. ولی اگر مراد تنها پرموبودن باشد، وفور طبیعی بوده و خارج از اختیار خواهد بود درصورتی كه حدیث: وَفِّر شَعْرَ جَسَدِكَ كه قبلاً ذكر شد، دلالت بر گذاشتن و زیاد كردن موها دارد كه منظور امر اختیاری آن است و اگر مراد وفور طبیعی آن مي‏بود، ذكر توفیر صحیح نبود و به اضافه در مجمع البحرین مي‏نویسد: وَالشّارِبُ الشَّعْرُ الّذی یسیلُ عَلَی الْفَمِ. یعنی، شارب آن مویی است كه روی دهن مي‏ریزد و مي‏افتد. و همانطور كه ذكر كردیم سبیل را هم به معنی شارب گفته است، پس معنی: كانَ وافِرُ السَّبَلَةِ تقریباً این‏طور مي‏شود: كانَ الشَّعْرُ الَّذی یسیلُ عَلی فَمِهِ وافِراً. و در كتاب جنّات الخلود تألیف محمّدرضا بن محمّد مؤمن كه در زمان شاه سلطان حسین صفوی نوشته شده در جدول بیستم در ذكر روغن مالیدن حضرت رسول(ص) مي‏نویسد: اقسام روغن خوشبو را دوست مي‏داشت و استعمال مي‏كرد؛ خصوصاً روغن بنفشه، و اول سر را مي‏مالید بعد از آن ابرو و شارب را، پس از آن داخل بینی مي‏كرد كه معلوم مي‏شود حضرت شارب داشته است و مطابق این مضمون است روایت منقوله كه: كانَ یدْهِنُ شارِبیهِ(۱۵۳).

 و در كافی باب فضل الطّیب از ابي‏بصیر منقول است كه: از حضرت صادق - علیه‏السّلام - روایت كرد كه آن حضرت فرمود: قالَ اَمیرالمؤمنین - صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِ: الطِّیبُ فِی الشّارِبِ مِنْ اَخْلاق النَّبِیینَ وَ كِرامَةٌ لِلكاتِبین(۱۵۴) ظاهر عبارت این‏طور مي‏رساند كه مراد شارب باشد نه آنكه معنی آشامنده داشته باشد و آن نیز با داشتن شارب مناسب‏تر مي‏نماید.

 و شیخ جلیل رضي‏الدّین ابونصر حسن بن فضل طبرسی فرزند فقیه و مفسّر عظیم‏القدر ابوعلی طبرسی كه هر دو از بزرگان شیعه در قرن ششم بوده‏اند، در كتاب مكارم الاخلاق در فصل پنجم از باب اول ذكر مي‏كند كه: كانَ - صَلّي‏اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ - اِذا اَدْهَنَ بَدَءَ بِحاجِبَیهِ ثُمَّ بِشارِبَیهِ ثُمَّ یدْخِلُهُ فِی اَنْفِهِ وَ یشُمُّهُ ثُمَّ یدْهِنُ رَاسَهُ وَ كانَ یدْهِنُ حاجِبَیهِ مِنَ الصُّداع وَ یدْهِنُ شارِبیهِ بِدُهْنٍ سِوی دُهْنِ لِحْیتِهِ. یعنی، پیغمبر - صلّی اللَّهُ عَلَیهَ وَ آلِهِ - موقعی كه روغن مالی مي‏كرد به ابروی خود ابتدا مي‏كرد، سپس به شارب، بعداً در بینی داخل مي‏كرد و مي‏بویید، بعداً سر را روغن مالی مي‏كرد و ابرو را برای جلوگیری از سردرد روغن مي‏مالید و روغنی كه به شارب مي‏مالید غیر از روغن ریش بود، كه دلالت بر داشتن شارب دارد؛ زیرا اگر حضرت شارب را مي‏زد چگونه روغن مالی مي‏كرد و لازمه روغن مالی داشتن شارب است.

 و بعضی از بزرگان نوشته‏اند كه این چند خبر را در بعض كتب مقاتل دیده‏اند و آنها این است: اَلدَّمُ یقْطُرُ مِنْ شَوارِبِهِ(۱۵۵). جای دیگر است: وَالنّورُ یسْطَعُ مِنْ شَواربِهِ(۱۵۶) و نیز وَالرّیحُ یحرِّكُ شارِبَهُ یمیناً و شِمالاً(۱۵۷). و به حضرت امیر(ع) نسبت داده شده كه در جنگ جمل به اصحاب فرمود: قَصِّروا لِحاكُم وَ وَفِّروا سِبالَكُم فَاِنَّهُ اَهْیبُ لِلْعَدُوِّ(۱۵۸)  كه همه اینها بر وجود شارب دلالت دارند ولی خود نگارنده ندیده‏ام.

 و از قصیده تتریه كه مرحوم قاضی نوراللَّه در مجالس المؤمنین ذكر فرموده، و در جلد سوم انوار الرّبیع فی انزاغ البدیع تألیف سیدعلی صدرالدّین بن معصوم المدنی (متولد ۱۵ جمادي‏الاولی ۱۰۵۲ و متوفّی در سال ۱۱۲۰ در شیراز) كه از اعاظم علمای شیعه است در ذكر حالات ابن منیر، و در نامه دانشوران(۱۵۹) و بعداً در لغت‏نامه دهخدا هم مفصلاً ذكر شده، این طور فهمیده مي‏شود كه:

 شیعه در اوائل غیبت برای امتیاز از اهل سنّت شارب را نمي‏زدند و حكایت آن به‏طور خلاصه این است كه احمد بن مفلح طرابلسی معروف به ابن منیر(۱۶۰)  كه از شعرا و دانشمندان معروف اواخر قرن پنجم و اائل قرن ششم هجری بوده، به دست سید ابوالرضا موسوی نقیب الاشراف(۱۶۱) كه مرجع شیعه در زمان خود بود، تشیع اختیار نمود و گاهی هدایایی نزد سید مي‏فرستاد، از جمله یك مرتبه هدایایی با غلام خود تتر نام كه مورد علاقه كامل او بود فرستاد و سید به گمان آنكه غلام هم جزو هدایاست، او را نگاه داشت. ابن منیر به كنایه و اشاره و بعداً به وسائل دیگری فهمانید كه تتر جزو هدایا نبوده ولی مؤثّر واقع نشد. بالاخره حیلتی اندیشید و قصیده‏ای گفت مشعر بر اینكه اگر سید غلام را بازنگرداند، من از تشیع برگشته به تسنّن خواهم گرایید و عقائد و علائم تشیع را ذكر كرده و گفته كه با همه آنها مخالفت خواهم كرد و به عقائد و رسوم اهل سنّت بر خواهم گشت. از جمله مي‏گوید:

لَاِنْ الشّریف الْمُوسَوی اَبوالرّضا بن ابی مضرّ           اَبدَی الْجُحودُ وَ لَمْ یرِدْ اِلَی مَمْلوكی تَتَر

لاَوْلینَّ اُمَیةَ وَ اَقُولُ ما فیهِم كَدَر           وَ بِشَیخ تیمٍ أقْتَدی وَ اَقُولُ ما اَخْطَاَ عُمَر

وَ لَاَنْكَرَنَّ مقالةَ اِنَّ النَّبی لَقَدْ هَجَر           وَ بَكَیتُ عُثْمانَ الشَّهید مِنَ الْمَساءِ اِلَی السَّحَر

 وَ اَقُولُ ما اَخْطَاَ مُعاوِیةُ یزیدُ ما كَفَر... تا آنكه گوید: و وَقَفْتُ فِی وَسَطِ الطَّریق اَقُصُّ شارِبَ مَنْ عَبَر(۱۶۲)

 كه معلوم مي‏شود زدن شارب از رسوم اهل سنّت بوده و در میان شیعه برای امتیاز از اهل سنّت معمول نبوده است و این قصیده در كتاب اَلْكُنْی وَالاَلقاب(۱۶۳) تألیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی (عباس بن محمدرضا) در ذكر حالات ابن منیر ذكر شده و در آنجا نیز وفات را در سال ۵۴۸ ذكر كرده و نوشته كه در جبل جَوْش قریب مشهد السّقط مدفون مي‏باشد. و به‏طوری كه مسموع شد تا همین اواخر شیعه بخارا شارب نمي‏زدند و نظر به این دلائل بعض بزرگان صوفیه در این باب اجتهاد نموده و شارب مي‏گذاشتند.

 ولی همانطور كه جدّ امجد فرموده، دینی را به مویی نبسته‏اند. از این‏رو در این باب امر و نهیی نشده و پیروان را آزاد گذاشته‏اند و ایراد گرفتن بر این جزئّیات مورث تعجّب است كه غالباً نمي‏توان آن را بر غیر غرض‏ورزی حمل كرد؛ زیرا چه بسیار از مستحبّات بلكه واجبات است كه دیگران ترك مي‏كنند و هیچ‏گونه مورد ایراد واقع نمي‏شوند؛ مثلاً در بین كسانی كه نمازجمعه را مستحبّ مي‏دانند كسانی هستند كه در عین قول به استحباب اصلاً آن را در تمام مدّت عمر ولو برای یك مرتبه بجا نمي‏آورند، یا استحباب مداومت بر طهارت كه مورد اتّفاق است، چه بسیار اشخاص هستند كه اضافه بر آنكه آن را بجا نمي‏آورند، شاید بر مداومت آن در غیر موردنماز یا عبادت دیگر ایراد هم بگیرند. یا استحباب تأكیدی تهجّد و بیداری اسحار كه بحمداللَّه فقرا دستور مؤكّد دارند و غالباً مراقبند، ولی غیر فقرا كسانی هم كه غالباً مقید نیستند، اصلاً مورد اعتراض واقع نمي‏شوند.

 ولی در امر شارب كه بسیار بي‏اهمیت است این چنین اعتراضات مي‏كنند كه خود همین امر دلیل غرض‏ورزی یا بي‏اطّلاعی از حقیقت آن است، درصورتی كه اختلاف در زدن و گذاشتن شارب مانند اختلاف اشخاص در شكل لباس و غیر آن است كه چندان مهم نیست و منظور از زدن هم اگر تمجید شده باشد، برای حفظ نظافت بوده؛ چون بسیاری از اشخاص مقید به نظافت و تمیز نگاه داشتن آن نیستند و البتّه برای این قبیل اشخاص زدن آن اوْلی است.

 خوب است در مانند این زمان كه شرك و كفر در تزاید و نزدیك است شیرازه دیانت و خداپرستی از هم پاشیده شود، همه فداكاری كنیم و اغراض شخصی و این اختلافات جزئی را كه براساس غرض‏ورزیهای خصوصی استوار و دارای زیانهای صوری و معنوی برای جامعه اسلامی است كنار گذاشته با یكدیگر متحّد شویم بلكه با یهود و نصاری نیز كه قائل به خداوند مي‏باشند نزدیك شویم و جواب كسانی را كه منكر وجود خدا هستند بدهیم.

 چنان كه در این‏باره نیز نویسنده معترض، توهین و اسائه ادب را زیادتر نموده و ایراد گرفته كه شارب داشتن بر فرض مانعی نداشته باشد بلند گذاشتن آن كه جلو دهن را بگیرد یا حرام و یا مكروه است نه اصل شارب و سبیل، و بعداً هم توهین نموده‏اند. نمي‏دانم این فرق را از كجا درك كرده‏اند كه آن را ثابت و قطعی دانسته و مورد ایراد قرار داده‏اند. این امور را جز بر غرض‏ورزی و عناد نمي‏توان حمل كرد و باضافه تكرار مي‏كنیم كه چرا نسبت به یك مو این قدر اعتراض مي‏كنند، درصورتی كه در شرع مطهّر این اندازه اهمیت ندارد.

 

۱۴۸) درصورتی كه نسبت كفر به گویندگان شهادتین اگر منكر یكی از ضروریات دین نباشند جائز نیست تا چه رسد به گویندگان شهادات ثلاث.

۱۴۹) یعنی، من مردی بدون زن هستم و وسیله ازدواج ندارم و از عزوبت شكوه مي‏كنم. فرمود: موی تن خود را زیاد كن و زیاد روزه بگیر.

۱۵۰) سورة الحجّ، ایه ۲۹: «سپس سر بتراشند و ناخن و موی بزنند».

۱۵۱) ذریح بن محمد بن یزید محاربی (بر وزن شریف باذال معجمه و راء مهمله و حاء مهمله) از خواصّ و اجلّه اصحاب حضرت صادق(ع) بوده است.

۱۵۲) در حدیثی ذكر شده كه آن حضرت دارای سبیل بزرگ و پر بود.

۱۵۳) آن حضرت شاربهای خود را روغن مالی مي‏كرد.

۱۵۴) امیرالمؤمنین(ع) فرمود: بوی خوش [در شارب] از اخلاق پیغمبران و بزرگواری برای نویسندگان مي‏باشد.

۱۵۵) از شاربهای آن حضرت خون مي‏چكید.

۱۵۶) از شاربهای آن حضرت خون مي‏چكید.

۱۵۷) باد، شارب آن حضرت را به راست و چپ حركت مي‏داد.

۱۵۸) ریش خود را كوتاه و شارب خود را زیاد كنید كه هیبت آن برای دشمن زیادتر است.

۱۵۹) جلد ۲، ص ۲۳۶.

۱۶۰) ابوالحسین‏احمدبن‏منیربن‏احمدبن‏مفلح‏طرابلسی متولد ۴۷۳ ومتوفّي‏در۵۴۸هجری.

۱۶۱) ابوالرضا معاصر ابن منیر و مرجع شیعه و نقیب اشراف زمان خود بود و او غیر از سید مرتضی است، زیرا تولّد سید مرتضی در ۳۵۵ و وفاتش در ۴۳۶ سال یعنی ۳۷ سال قبل از تولّد ابن منیر بوده است.

۱۶۲) یعنی، اگر شریف موسوی ابوالرّضا فرزند ابی مضرّ خواهش مرا رد كند و غلام من تَتَر را به من برنگرداند، امیه و فرزندان او را دوستدار شده و خواهم گفت: آنها بد نبودند و به ابي‏بكر - بزرگ قبیله تیم - اقتدا نموده، خواهم گفت: عمر خطا نكرده و گفته او را كه در مرض پیغمبر (ص) گفت: اِنَّ الَّنبي‏لَقَدْ هَجَرَ (یعنی، پیغمبر - العیاذ باللَّه - بي‏خود مي‏گوید). و بعض اخبار: انّ الرّجُلَ لَیهْذِ (یعنی، این مرد هذیان مي‏گوید – العیاذباللَّه) منكر خواهم شد و بر عثمان شهید شب و روز گریه خواهم كرد و خواهم گفت كه: معاویه و یزید خطا نكرده‏اند. تا آنكه مي‏گوید: و در میان راه نشسته، شارب هر شارب‏داری را خواهم چید.

۱۶۳) جلد اول، چاپ مطبعه عرفان، صیدائیز (۱۹۳۹/۱۳۵۸).

 

 

 نقل از رساله رفع شبهات، تألیف: حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده رضاعلیشاه ثانی قدس سرّه سبحانی، چاپ پنجم، تهران، انتشارات حقیقت، ۱۳۷۷.

 

              

صفحه اصلي - سلسله اولياء - كتب عرفاني - پند صالح - تصاوير - بيانيه‌ها - پيوند - جستجو - يادبود - مكاتبه - نقشه سايت - اعلانات

استفاده و كپی برداری از منابع، مطالب، محتوی و شكل این سایت با رعایت امانت و درستی آزاد است.

تصوف ايران ۱۳۸۵

Home - Mystics Order - Mystical Books - Salih's Advice - Pictures - Declarations - Links - Search - Guestbook - Correspondence - Site Map - Announcements

Use of the form and content of this site is free, but subject to honesty.

Sufism.ir 2007