|
|||
قطب بيست و هفتم
اَلسّلطانُ السَّني و المُقرّبُ اِلي الله الغَني، جناب شيخ شمس الدّين دکني. نام شريفش شمس الدّين و در دکن، مسقط الرأس خود، مشهور به شمس مولا بوده. جنابش فرزند ارجمند شيخ محمود دکني است که حضرتش هم در دکن معروف به شاه محمود اولياء بوده. شيخ شمس الدّين طبق آنچه از کتاب محبوب ذوالمنن، تذکره اولياء دکن تأليف محمد عبدالجبّار هندي به زبان اردو ترجمه و اقتباس شده است، در سال يکهزار و هشتاد هجري در شهر حيدر آباد دکن متولّد گرديده و در ظلّ عطوفت و مواظبت پدر بزرگوارش نشو و نما يافته و پس از انقضاء دوران کودکي از محضر پدر بزرگوار و ساير علماء و دانشمندان آن ديار کسب علوم ظاهري نموده تا آنگاه که در علوم ظاهري کامل گرديد. پس از تکميل علوم ظاهر و قال، طالب و مشتاق علوم باطن و حال شده و بر دست پدر عالي مقدار وارد وادي سلوک الي الله گرديد تا به عنايت پروردگار و توجّه مرشد بزرگوار و سعي و مداومت در کار، مراتب سلوک را به انتها رسانيده و هدايت و پيشوائي خلق را مستعد و قابل و به مقام خلافت و جانشيني پدر نائل آمد و به راهنمائي انام مأمور گرديد. حضرتش صاحب کشف و کرامات بسيار بود، عموم مردم دکن از شيعه و سنّي معتقد حضرتش و ارادتمند وجود مبارکش بودهاند. حضرتش نيز نسبت به هر دو فرقه به طور مساوي محبت و عنايت ميفرمود و همه را از زلال معرفت و هدايت سيراب مينمود. هم چنين با تمام مشايخ طريقت و نمايندگان سلاسل فقري معاصر خويش رفتاري محبوب آميز و بزرگوارانه و محترمانه داشت. حضرتش غالباً در خانقاه خود که بر سر کوهي واقع بود منزوي و معتکف ميبود و چندان مراوده با امراء و وجوه الناس نداشت و فقط در هفته يک روز، روز پنجشنبه از حجره بيرون آمده و با مريدان و معتقدان و زيارت کنندگان خود مصاحبه ميفرمود و آنان را از زيارت خود بهره مند مينمود. در انوارالاخيار، چاپ هند، مينويسد که ترتيب خروج آن جناب از حجره چنين بود که وي با لباس سفيد در بر و عمامه سفيد بر سر، شالي سفيد بر کمر بسته، شمشير و خنجري از آن آويزان نموده، بيرون تشريف ميآورد و مريدان که دم درب حجره به حالت احترام ايستاده بودند وي را با سلام و صلوات و ذکر و تسبيح پروردگار استقبال مينمودند. آنگاه حضرتش در ميان آنها جلوس ميفرمود و به مصاحبه و بيان لطايف و نکات سير و سلوک و يا به مراقبۀ ذکر و فکر مشغل ميشد و در هر حال بر محضرش چنان سکوتي دل انگيز و هيبت آميز حکم فرما ميشد که کسي را مجال صحبت دنيوي نبود. صاحب کتاب مشکوة النبوّة مينويسد: حضرتش صاحب تصرّف و داراي کرامات بسيار بود، مِن جمله مشهور است که حضرت شمس الدّين در روز سالگرد رحلت حضرت شيخ محمود پدر بزرگوارش طبق معمول هندوستان به تهيه وسائل مجلس تذکّر در اين روز که به زبان هندي «عرس» ميگويند، مشغول بود و مريدان و معتقدان عدۀ کثيري در حضرتش مجتمع بودند تا به سر کوهي که مرقد حضرت شيخ محمود بود براي انجام مراسم بروند. ناگهان خبر رسيد که شيري عرين بر سر راه ظاهر شده و راه را بر عابرين بسته است. مجتمعين مضطرب و متحير شدند که چه کنند. ناگاه حضرت شيخ شمس الدّين از جاي حرکت فرموده، تنها به محل توقف شير رفته، فرمود: امروز روز عرس حضرت شاه محمود است و خلايق براي برگزاري مراسم و خواندن فاتحه جمع شدهاند تو از اين جا برو و راه را باز کن. شير به شنيدن کلام آن حضرت راه جنگل پيش گرفت تا از نظر غائب شد. حضرت شيخ طبق روايت کتاب تذکرۀ اولياي دکن در چهاردهم جمادي الاولي سال يکهزار و صد و شصت و يک هجري در سن هشتاد سالگي خرقه تهي کرده، به سراي باقي شتافت و مسند ارشاد و هدايت را به جانشين و فرزند ارشد خود جناب سيد عليرضا ملقب به رضا عليشاه سپرد. مرقد مطهّر حضرت شيخ شمس الدّين در جوار مرقد مطهّر پدر بزرگوارش شيخ محمود در همان خانقاهي که در بالاي کوهي در حيدر آباد مشهور به کوه شاه محمود است، واقع و زيارتگاه عام و خاصّ است. اولاد حضرت شيخ شمس الدّين: حضرتش چهار پسر داشته است: ۱ - سيد عليرضا ملقّب به رضا عليشاه؛ ۲ - سيد محمد علي؛ ۳ - شاه عظيم الدّين؛ ۴ - سيد ارتضاء. سلطان معاصر آن جناب: ۱- آصف جاهِ دکني سر سلسلۀ سلاطين آصف جاهي حيدر آباد.
|
|||
|